رامبد جوان فیلمی بزرگسال ساخته که ساعت ها فکر شما را مشغول خودش خواهد کرد، دو بازیگر توانمند آقایان محمد زاده و تنابنده که تا به حال به عنوان زوج هنری طنز کنارهم دیده نشده بودند و نمی دانستیم اشتراک کار این دو بازیگر توانا چه سرانجامی خواهد داشت. کارگردان فیلم شما را به یاد خنداونه می اندازد که بعد از هر سکانس منتظر هستید یک جیغ و هورا و کف و دست سالن به هوا برود اما ناگهان درام بکار رفته توسط نویسندگان یا کارگردان شما را دوباره برمی گرداند به نقطه آغازین که با عزّت چه کنیم؟
سکانس ابتدایی فیلم که هیچ ربطی به بقیه فیلم ندارد یک سکانس معرفی است از دو شخصیت اصلی (سیروس و شاه هین) و تقریبا متضاد فیلم(برادر کسائی) و معرفی نصفه و نیمه بقیه شخصیت های اصلی مثل خواهر مهری، عزت خان و البته به نظرم بهترین معرفی برای گز آردی فرد اعلی اصفهانی بود، احتمالا پشتیبان مالی فیلم بوده، البته من پیشنهاد می کنم برای فیلم های بعدی از قطاب وباقلوا حاجی خلیفه یزد هم می توانید برای پشتیبان مالی استفاده کنید و یک سکانس در ابتدای فیلم برایش قرار دهید.
در ادامه شما با خلاصه ای از گذشته خانواده آشنا می شوید که پناه و بزرگشان جناب عزت خان (پدرخانم جناب سیروس و شاه هین) هست. عزتی که درتلاش و افزودن جمیع منکرات ید طولائی به صورت کاملا محرمانه کسب کرده و آنچنان خوب نمایان شده که همه مردم محله و خانواده به خوبی از ایشان یاد می کنند و آرزوی دست نیافتنی جناب سیروس(داماد بزرگ خانواده) هست البته در سکانس های پایانی متوجه خواهیم شد که خیلی به تعریف های ظاهری مردم دل نبندیم چون همه می دانند که عزت فیلم ما، خودش رطب خورده است و منع رطب می کند اما مردم خودشان را به کوچه ......چپ می زنند.
این فیلم چند سکانس طلایی دارد که در حین دیدن توجه ویژه ای به آنها بکنید ضرر نخواهیدکرد، سکانس برخورد موشک شیمیایی به تهران، سکانس برخورد موشک به بیمارستان کودکان (یاد فیلم " رد خون" محمد حسین مهدویان افتاده بودم) و سکانس جمیع فشارها یعنی برخورد زودپز با موشک و عزت و رابطه کور شدن سیروس در پایان فیلم با زودپز ابتدای فیلم.
شما به عنوان بیننده در جای جای سکانس ها با خودتان خواهید گفت که ببین همه شهید ها همین جوری شهید شدند و خودشان را شهید جازدند و کارگردان با مهارتش در پایان هر سکانس شما را ناامید می کند ولی خصوصی بگویم که خدائی روش های مختلف شهید جازنی را براساس بمباران و موشک باران در این فیلم آموزش می دهند و جای هیچ شکی نیست که در پایان فیلم کارگردان می گوید اگر همه مردم و عوامل دست به دست هم بدهند که یک بدی را خوب و الهی جلوه دهند، در انتها خدا است که سر جای حق نشسته .
خلاصه اینکه با تمرکز بر روی واژه " فشار" در حین تماشای فیلم توجه ویژه ای بکنیم مانند اینکه وقتی عزت خان فشار می آورد به سیروس برای کسبی عزتمند و یا زودپزی که با فشار می خواهد آبگوشتی منحصر به فرد بپزد برای عزت و خانم..... و یا سیروس با فشار می خواهد عزت را شهید جا بزند برای ملّت و از همه بدتر عوامل تلویزیون که با فشار می خواهند مردم را با تبیین جلوه دهند و اعلام کنند مردم با مشکلات کنار آمده اند و فقط یک خواسته دارند موشک جواب موشک و البته خودشان بعد از ضبط مشغول خوردن همبرگر غذایی آمریکایی در بحبوحه جنگ می شوند ، با این فرآیند آشنا خواهید شد که فشار منتهی به ترکیدگی و معلق شدن خواهد شد.
البته چون فیلم در حال اکران بر روی پرده سینما هست و امکان دارد داستان فیلم رامبد جوان برای شما آشکار شود تا همین جا اکتفا می کنم و مطلب زیر را که چکیده فیلم از نظر نگارنده است را مطرح می کنم:
1- وقتی تمام مواد اولیه برای پخت غذا به صورت عالی و درجه یک را تهیه می کنید و درون زودپز می ریزید و قصد دارید به بهترین غذا برسید اما زودپز به نهایت تحمل فشار با حجم بسیار غذا رسیده و شما توجهی به کم کردن حرارت زودپز نمی کنید، با یک انفجار روبرو خواهید شد که زندگی شما را متحول و به احتمال زیاد ویران خواهد کرد.
2- وقتی در اواخر دهه پنجاه و شصت با بهترین مردمان این کره خاکی انقلابی آسمانی را آغاز می کنید اما آرمانها و اولوهیت ها را مخلوط به مسائل مادی می کنید و خودتان هم آلوده می شوید، دچار یک انفجار اجتماعی از نوع پذیرفتن مرگ آرمانها و آرزوهای پیش رو و پذیرفتن قطعنامه ها خواهید شد.
3- وقتی در زمان فعلی به معیشت و تبیین مردم توجه نمی کنید و روی توجه به مسائل امنیتی و نظامی بیشتر است و بخش عمده ای از جامعه، به عنوان نیروی پشتیبان و همراه شما، اصلا فهم و تبیینی از راهبرد های اساسی و استراتژیک ندارند و یا به روش های مختلف فرهنگی و هنری نتوانسته اید تبیین و فهم راهبرد ها را به آنها تزریق کنید و اصرار دارید که با روش زودپزی جلو بروید، خدای ناکرده دچار انفجار اجتماعی خواهید شد.
کارگردان و نویسندگان تلنگر و هشدارباشی سیاسی و اجتماعی به همه می زنند که جامعه به علت فشار ، به جای عزّت نزدیک به نقطه ترکیدگی و انفجار می رسند..