این مدرس دانشگاه بیان کرد: مولوی اگر پا در شاعرانگی نمیگذاشت آیا هرگز این عمق را در او میدیدیم؟ شعر گفتن برای مولوی فقط تبدیل معنی به لفظ نیست، بلکه کارخانه تبدیل معنی به لفظ است. این استمداد ماست که ما را بخوانید. با همه تاریخ ادبیات از منظر یک اندیشمند، فیلسوف، جامعه شناس مواجه بشویم و با آن به عنوان یک اثر زنده همنشین شویم. اگر لذت است، ادراک کنید و اگر میشود از منظری دیگر حرف تازه ای زد بگویید. این نیاز حیاتی شعر و ادبیات امروز است.
سیار ادامه داد: پیوند بین ادبیات و اندیشه تناظر تاریخی شعر و شعور در ایران است. ما باید تاریخ اندیشه ای ادبیات را مطالعه ای دوباره بکنیم. تاریخ ادبیات ادبی در دانشگاهها تدریس میشود، اما اگر از منظر اندیشه ای بررسی کنیم دیگر با سبکها مواجه نیستیم. گزارش فکری از ادبیات یا گزارش هنری از تاریخ اندیشه، برای کاملتر شدن این ایده میتوان هر دو مسیر را با هم سنجید.
وی افزود: نقطه شروع بررسی طرح کلی اندیشه اسلامی را آغاز رسالت پیامبر قرار دادم و ایده آن وصل و فصل است. برای شروع با سیره رسول الله مواجه ایم و با کلیت اسلام و تعالیم اسلام و قرآن مواجهایم. علوم انسانی و اسلامی نداریم بلکه مجموعه نقطه وصل در یک حیات اجمالی همنشین هستند. مثلا آیات وحدتافزا به آیات کثرت ترجمه میشوند. مثل آیه «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» مومنینی که همه نمیتواننند با هم هجرت کنند و علم یاد بگیرند، باید از هر عشیره ای یک گروهی بیایند تا تفقهی پیدا کنند. یک واجب کفایی از دل این آیه بیرون میآید. این نفروا معنای حرکت به سمت جنگ میدهد. تفقه در دین در میدان رزم صورت میگیرد، یعنی مسئله اجتماع با مسئله دین درهم تنیده شده است. «فهم» در «عمل» صورت میگیرد. فهم کلی همراه با جزئیات صورت میگیرد. ما در مسیر به یک نوع فصل میرسیم. احکام، فقه، اداره جامعه، نحوه اندیشیدن به عالم. این فصل و جدایی حوزهها هم باعث برکات و هم باعث لطماتی شده است. بین کلام و فلسفه، بین متکلمین و …. اما از یک جایی مردم از این همه تقابل خسته شدند و به این نتیجه رسیدند که نباید این قدر معارف را از هم جدا کرد. فاصله بین فقه و عرفان، علما و سلاطین و… باید کم شود. مثل کار خواجه نصیر که فلسفه و کلام را بههم مرتبط کرد. و در قرن هفتم این رودها بههم پیوند خوردند عرفان، قرآن، برهان و در این مسیر به مکتب نجف میرسیم که عرفان را با نقد آَشتی میدهند. و در آخر امام خمینی فلسفه و عرفان و کلام شیعی و سیاست را در یک نقطه جمع میکند و شبیه صدر اسلام میشود.
وی تصریح کرد: همنشین کردن این موارد با سیاست و توده مردم همان نقطه تعریف انقلاب اسلامی است که رودها را بههم پیوند میدهد. ترکیب جمهوری اسلامی ناشی از روحیه سازش امام است که خیلی چیزها را میپذیرد.
این شاعر آیینی بیان کرد: این طرح کلی مسیر اندیشه اسلامی بود. با این نگاه اگر مسیر اندیشه و ادبیات را ببینیم به تناظرهایی پی خواهیم برد. شعر هم آن زمان عرصه درگیری فلسفه و کلام بود. مثلا فردوسی و خاقانی، بعد کمکم در شعر این میل به جمع شدن شکل میگیرد و همنشین شدن عقل و عشق و شعر نو را در پی دارد. شعر زمان انقلاب هم تقریبا این جایگاه را پیدا میکند. یک کثرت در عین وحدت در مضامین وجود دارد. افرادی مانند قیصر و علی معلم که درباره عرفان، فرد، مسائل اجتماعی و … سخن میگویند و هیچ تفکیکی بین اینها نیست.
وی ادامه داد: دگرگونی تاریخی شگفتی از قرن ۴ تا قرن ۸ اتفاق افتاده است. در تاریخ به لحاظ واژه شناسی ببینیم رند کیست؟ رستم کیست؟ ابتدا تفاوت را بفهمیم تا بتوانیم فکر کنیم. بعد به آن درجهای خواهیم رسید که بتوانیم آنها را یکپارچه کنیم. با نگاهی به ابرمردهایی که در ادبیات و هنر تعریف شدند. رستم نماینده دو چیز است: خرد و قدرت. انسان سبک عراقی (مثلا حافظ و سعدی) میگویند خرد خام به میخانه برم. فرماندهان جنگ را در نظر بگیریم، هیکل درشتی ندارند، افتادگی دارند انگار هم رند اند و هم قهرمان رزمنده استراتژیک.
سیار با این جمعبندی سخنان خود را به پایان رساند: تعارض فقه و فلسفه، دین و سیاست دوره اش گذشته، اگر تاریخ با پختگی حرکت کند دوباره به آن شرایط بر نمیگردیم. امام چالشهای این چنینی را حل کرد، مثل دریایی است که همه رودها را در خودش آرام میکند.